جانا دلم از غمت به جان آمد
جانا دلم از غمت به جان آمد
جانم ز تو بر سر جهان آمد
جانم ز تو بر سر جهان آمد
از دولت این جهان دلی بودم
از دولت این جهان دلی بودم
آن نیز به دولتت گران آمد
آن نیز به دولتت گران آمد
آری همه دولتی گران آید
آری همه دولتی گران آید
چون پای غم تو در میان آمد
چون پای غم تو در میان آمد
در راه تو کارها بنامیزد
در راه تو کارها بنامیزد
چونان که بخواستم چنان آمد
چونان که بخواستم چنان آمد
در حجرهٔ دل خیال تو بنشست
در حجرهٔ دل خیال تو بنشست
چون عشق تو در میان جان آمد
چون عشق تو در میان جان آمد
جان بر در دل به درد می گوید
جان بر در دل به درد می گوید
دستوری هست در توان آمد
دستوری هست در توان آمد
از دست زمانه داستان گشتم
از دست زمانه داستان گشتم
چون پای دلم در آستان آمد
چون پای دلم در آستان آمد
گفتم که تو از زمانه به باشی
گفتم که تو از زمانه به باشی
خود هر دو نواله استخوان آمد
خود هر دو نواله استخوان آمد
یکباره سپر بر انوری مفکن
یکباره سپر بر انوری مفکن
با او همه وقت بر توان آمد
با او همه وقت بر توان آمد